بگذار شعری از تو بنویسم،هرچند دست واژه ها وا نیست هرچند حتی شاه بیت من،یک ذره هم مثل تو زیبا نیست ای رشته کوه درد و تنهایی،ای چشمت اقیانوس آرامش جایت کدامین واژه بنشیند؟ اینجا که جای کوه و دریا نیست! از دردهای کوچکم گاهی؛شرمم می آید،تا که میبینم از درد،چاه کوفه میسوزد،اما بساط شعله برپا نیست! آن پنج سال سبز اگر در مزرع هستی نمی روئید دنیا چگونه باورش می شد؟ اینکه عدالت، خواب و رویا نیست! شمشیر،غربت،عشق،تنهایی مظلومیت،غیرت،شکیبائی ای جمع رویاهای انسانی! آیا وجود تو معما نیست؟؟؟
نوشته شده توسط : آسمانی |
سه شنبه 87 آذر 26 ساعت 10:40 صبح
|
|
نظر بدید تعداد نظرات
|
ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ
|