پایان نیمهشعبان 1430 هجری قمری و آغاز غفلتی دیگر! چراغا یکی یکی خاموش شدن،ریسه ها یکی یکی برچیده شدن،از جشن و سرور و همهمهی شهر فقط لیوانهای خالی یکبار مصرفی باقی میمونه که آروم آروم رو سنگفرشهای خیابون آروم میگیرن،آروم آروم پرچم های «مهدی بیا» از حرکت بازمی ایستن،انگار اونا هم از دست های نوازش باد خسته شدن و میخوان تا سال دیگه استراحت کنن...! نیمه شعبان امسال هم تموم شد و آروم آروم عشق و یادت که این چند روز تو دل مردم شهر زبونه میکشید،جاشو به روزمرگی و سرگرمی و فراموشی داد، بازهم آروم آروم یادمون میره تو صاحب تمام عصر و زمانی،نه فقط نیمه شعبان! حاشا به این همه غفلت و نمک نشناسی،حاشا! کمی انصاف و توجه به این آروم آروما،انسان رو آروم آروم به یاد غربت و مظلومیت امام عصر میندازه،به یاد عمق معرفت آدمی! آروم آروم یاد متنی قدیمی می افتم و به یاد این ای کاش ها: کاش گفتن و شنودن از تو سهم همه ثانیه ها باشد و یادآوریت همه دقایق را پر کند و خدمت به تو انگیزهی همهی حرکتها شود! کاش سینه مان صندوق صدقه ای شود و قلبمان سکهای نذر سلامتت! کاش دردمان همیشه با توسل به تو آرام گیرد و دستمان جز به دعا برای تو به آسمان نرود، کاش انتظار تو زنگی باشد تا از نافرمانیت بازمان دارد! کاش حال و هوای همیشه دلمان به رنگ نیمهی شعبان باشد...
نوشته شده توسط : آسمانی |
پنج شنبه 88 مرداد 22 ساعت 7:38 عصر
|
|
نظر بدید تعداد نظرات
|
جهان را قراری نیست بشر در انتظار ظهور نورانیست مهدی بیا؛طنین خوشی دارد اما خوشتر از آن... صوت زیبای انا المهدی است که از مشرق عشق و حرم امن الهی گوش جهانیان را مینوازد
نوشته شده توسط : آسمانی |
سه شنبه 88 مرداد 13 ساعت 6:43 عصر
|
|
نظر بدید تعداد نظرات
|
باردیگر در دلـــــم افتاد عشق تا غـزل را رنگ بهتر داد عشق از ازل مجنــون چشمـان توام وای ازین احساسمادرزاد،عشق گر زمین از خویش میراند مرا با تـو باشم،هرچه باداباد، عشق در سکوتی سـرد ماندم،بازگرد بهترین انگیزهی فریــاد، عشق گفتهبودی می رسییکروز باز انک لا تخلف المیعـــاد، عشق بازمیگردی غزلخواهم سرود مقدم سبزت مبارکبــاد، عشق
نوشته شده توسط : آسمانی |
سه شنبه 88 مرداد 13 ساعت 6:38 عصر
|
|
نظر بدید تعداد نظرات
|
یکی از فراموشیهایی که گاهی به سراغمان میآید غربت امام زمان(عج)است. می خواهیم از غربت ایشان حکایت کنیم که دوازده قرن است ریشه دوانیده. گاهی غربت در مکان رخ می دهد گاهی نیز در زمان، مولایمان در هر دوی این غربت ها هستند. اما گاهی هم غربت حضرت در ارتباط شیعیان و دوستان ایشان است. باید اعتراف کرد که شناخت شیعیان از حضرت غالباً در حد یک شناخت تاریخی و شناسنامه ای و حتی آن هم به صورتی ناقص است تا جائیکه برخی دشمنان همین شناخت تاریخی را هم به صورت کامل تری دارند. متاسفانه عدم شناخت درست شیعیان از حقیقت باطنی و ولایت الهی ایشان از عوامل غربت و تنهایی مهدی(عج)است.باید از خود آغاز کنیم زیرا اگر هرکس از خود شروع کند،امر فرج اصلاح میشود. باید راههای دور شدن از غربت حضرت را یافت و در آن مسیر قرار گرفت و بعد از آن به جایگاه و مقام حضرت و فلسفه غیبت ایشان پی برد عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظــر است تا که ما برگردیم مائیم که در غیبت کبــری ماندیم
نوشته شده توسط : آسمانی |
جمعه 88 تیر 26 ساعت 6:32 عصر
|
|
نظر بدید تعداد نظرات
|
مولودی که دربرابر عظمتش خانهی خدا شکافت دروازهی علوم الهی،قرآن ناطق پدری مهربان،همسری وفادار دست مهربان عطوفت،اسوهی بیبدیل عدالت دلاور یکهتاز میدانهای نبرد،فاتح خیبر امیری شایسته،امین و حافظ حقوق مظلومان مظلومیت در اوج اقتدار،بندهی بینظیر خدا و... متحیرم از غافلانی که علی را دیدند و غیر علی را برگزیدند! میلاد با سعادت امام علی (ع) ، امام عشق و عدالت و عبادت و علم و عمل و عصمت و عرفان مبارک باد
نوشته شده توسط : آسمانی |
یکشنبه 88 تیر 14 ساعت 8:52 عصر
|
|
نظر بدید تعداد نظرات
|
یاد مهدی(عج) آیتالله جوادی آملی در خصوص شناخت امام زمان(عج) میفرمایند: شناخت دو گونه است:یکی شناخت تاریخی و ظاهری و دیگری شناخت واقعی،که مهمتر از اولی است.مهم آن است که ما حضرت را حقیقتا بشناسیم و حضرت ما را ببیند(به ما توجه نماید)،نه اینکه ما حضرت را ببینیم.در زمان پیامبر کم نبودند کسانی که وجود مبارک حضرت را میدیدند اما خدای سبحان درباره آنها فرمود:«تراهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون» آن ها را می بینی که به تو نگاه می کنند ولی تو را نمی بینند،یعنی اهل بصیرت نیستند.اگر ما طوری رفتار کنیم که وجود مبارک امام زمان(عج)ما را بپسندد،هنر است. هرچند با تو بودن را نیاموخته ام بی تو بودن را هم نمی توانم...
نوشته شده توسط : آسمانی |
پنج شنبه 88 تیر 11 ساعت 2:14 عصر
|
|
نظر بدید تعداد نظرات
|
میگویند سکوت کنیم،اما چگونه؟! وقتی دراین وادی سکوت را به سان رضا میدانند! چگونه سکوت کنیم تا فرشتگان دیوصفت همچنان جام ریا و دروغ را بنوشند و تهماندهاش صدقهای باشد برای مردم کوچه و بازار،ته ماندهاش پتکی شود بر سر آیندگان... وقتی هیاهوئی در شهر برپا میشود،وقتی بازار ریا و شعار و دروغ گرم میشود، چه ساده ما هم به بازی گرفته میشویم در حالیکه فکر میکنیم هیچکس نمیتواند بازیمان دهد! چه ساده فریب میخوریم و دل میبندیم به عروسکهای خیمهشب بازی، به آنان چشم میدوزیم و هیچ وقت دستان سیاهی که تکانشان میدهند را نمیبینیم... به جز وقتی که بازی تمام میشود و صاحبان دستان سیاه پس از تشویق و هیاهوی ما از پشت صحنه بیرون میآیند و درحالیکه مات و مبهوت به آنان مینگریم به ما لبخند میزنند که توانستهاند لحظهای ما را سرگرم کنند و غافل از تمامی حقایق پیرامونمان... لبخند بر لبانمان و هیاهو در دلهایمان میخشکد، به عقب بر میگردیم، به لحظهی آغاز نمایش... نه؛ کمی عقبتر، به آن زمانی که برای یافتن راه نجات دردهایمان دنبال راه چاره بودیم،دنبال طبیبی که برای همیشه دردمان را درمان کند، بالاخره او را یافتیم،داشتیم با او اخت میگرفتیم، به او قول داده بودیم جز او به سراغ طبیب دیگری نرویم... اما همین که تبلیغ این نمایش کذائی را روی در و دیوار شهر دیدیم،همه چیز را فراموش کردیم، دیگر لحظه ای هم به او فکر نکردیم، به جای راه درمان بازهم رفتیم سراغ مسکن! و حالا که دیدیم همه چیز دروغ بود ناخودآگاه یاد طبیب دلشکستهای افتادیم که بارها گفته بود فریب مسکن های موقتی را نخوریم! اما ما بازهم... ما بازهم دل بستیم به روشهای بی اساس دنیایی! حالا ما ماندیم و پایان نمایش،ما ماندیم و رقص عروسکها روی سن، ما ماندیم و سوت و کف و هیاهو برای عروسکهای مرده ، ما ماندیم و لبخندهای خشکیدهی روی لب، ما ماندیم و کنار دستیمان که هنوز هم بیوقفه عروسکها را تشویق میکند وهنوز هم نفهمیده که همه چیز دروغ بود!، ما ماندیم و روسیاهی، ما ماندیم و دل شکستهی طبیبی که... آیا او دوباره ما را میپذیرد؟!
نوشته شده توسط : آسمانی |
جمعه 88 تیر 5 ساعت 12:45 عصر
|
|
نظر بدید تعداد نظرات
|
ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ
|